در
روز چهارشنبه 1281/7/1 مطابق با 20 جمادی الثانی 1320 ه.ق. همزمان با
سالروز ولادت حضرت زهرا (س)، از سلاله پاک آن بانوی اطهر در شهرستان خمین
مولودی پای به عرصه هستی نهاد که او را روح الله نام نهادند که بعدها به
امام خمینی (ره) مشهور شدند و با
قیام الهی خویش سرنوشت ایران و جهان را دگرگون ساختند و از این پس نام
ایشان در دفتر عدالتخواهان و ظلمستیزان و مروجان اسلام ناب محمدی با
درخشندگی بر دوام خواهد بود. آنچه در ادامه میآید فرازهایی از زندگی حضرت امام خمینی(ره) به قلم خود ایشان است:
بسمهتعالى
به
حسب شناسنامه شماره 2744 تولد 1279 شمسى در خمین اما در واقع 20 جمادى
الثانى 1320 هجرى قمرى، تاریخ قطعى تولد 20 جمادىالثانى مطابق اول مهر
1281 شمسى است.
نام خانوادگى: مصطفوى
پدر: آقا مصطفى
مادر:
خانم هاجر- دختر مرحوم آقا میرزا احمد مجتهد خوانسارىالاصل و
خمینىالمسکن. صدور در گلپایگان به وسیله صفرىنژاد رئیس اداره آمار ثبت
گلپایگان.
در
خمین در مکتبخانه مرحوم ملّا ابوالقاسم و همچنین نزد مرحوم آقا شیخ جعفر
و مرحوم میرزا محمد (افتخارالعلماء) درسهاى ابتدایى، سپس در خلال آن نزد
مرحوم حاج میرزا محمد مهدى (دایى) مقدمات و نزد مرحوم آقاى نجفى خمینى درس
منطق و «سیوطى» و «شرح باب حادى عشر» و منطق و مسلماً در «مُطَوّل»
مقدارى.
در
اراک که سال 1339 قمرى براى تحصیل رفتم نزد مرحوم آقا شیخ محمد على
بروجردى «مطوّل» و نزد مرحوم آقا شیخ محمد گلپایگانى «منطق» و نزد مرحوم
آقا عباس اراکى «شرح لمعه» پس از هجرت به قم به دنبال هجرت مرحوم
آیتاللَّه حاج شیخ عبدالکریم- رحمةاللَّه علیه- ظاهراً هجرت ایشان رجب
1340 قمرى بود، هجرت آیتاللَّه حائرى به قم، رجب 1340 و نوروز 1300 شمسى
است- تتمه «مطوّل» را نزد مرحوم ادیب تهرانى موسوم به آقا میرزا محمد على و
«سطوح» را نزد مرحوم آقاى حاج سید محمد تقى خوانسارى مقدارى یا بیشتر نزد
مرحوم آقا میرزا سید على یثربى کاشانى تا آخر «سطوح» و با ایشان به درس
خارج مرحوم آیتاللَّه حائرى حاج شیخ عبدالکریم مىرفتیم و عمده تحصیلات
خارج نزد ایشان بوده است و فلسفه را مرحوم حاج سید ابوالحسن قزوینى و
ریاضیات، «هیئت»، حساب نزد ایشان و مرحوم آقا میرزا على اکبر یزدى و عمده
استفاده در علوم معنوى و عرفانى نزد مرحوم آقاى آقا میرزا محمد على
شاهآبادى بوده است.

پس
از وفات مرحوم آقاى حائرى با عدهاى از رفقا بحث داشتیم تا آنکه مرحوم
آقاى بروجردى- رحمهاللَّه- به قم آمدند براى ترویج ایشان به درس ایشان
رفتم و استفاده هم نمودم و از مدتها قبل از آمدن آقاى بروجردى عمده اشتغال
به تدریس «معقول» و «عرفان» و سطوح عالیه اصول و فقه بود. پس از آمدن
ایشان به تقاضاى آقایان مثل مرحوم آقاى مطهرى به تدریس خارج فقه مشغول شدم و
از علوم عقلیه بازماندم و این اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت نجف
مستدام بود و پس از انتقال به پاریس از همه محروم و به امور دیگر اشتغال
داشتم که تاکنون ادامه دارد.
نام
عیال اینجانب خدیجه ثقفى معروف به «قُدس ایران» متولد 1292 شمسى، صبیه
حضرت آقاى حاج میرزا محمد ثقفى تهرانى. تاریخ ازدواج 1308، فرزند اول:
مصطفى، متولد 1309 شمسى، سه دختر در قید حیات با یک پسر: احمد متولد 1324،
دختران به ترتیب سن: صدیقه، فریده، فهیمه، سعیده و بعد از احمد: لطیفه،
آخرین فرزند در حیاتِ احمد.
لحظه وصال بنیانگذار انقلاب
امام
خمینى (ره) هـدفها و آرمانها و هـر آنچه را که مـىبایــست ابـلاغ
کنـند، فرموده بـودند و در عمـل نیز تـمام هستیشان را بـراى تحقق هـمان
هـدفها بـکار گرفته بـودند. اما در آستـانه نیمه خـرداد سـال 1368 خـودشان
را آماده ملاقات عزیزى مىکردند که تمام عمر گرانقدرشان را براى جلب رضاى
او صرف کرده بـودند.
امام
خمینی (ره) خـود در وصیتنامهشان نـوشـتهاند: با دلى آرام و قلبـى مطمئن و
روحى شاد و ضمیرى امیدوار به فضل خدا از خدمت خـواهران و برادران مرخص و
به سـوى جایگاه ابــدى سفر مىکنـم و به دعاى خیر شما احتیاج مبرم دارم و
از خداى رحمن و رحیـم مىخـواهـم که عذرم را در کوتاهى خدمت و قصـور و
تقصیر بپذیـرد و از مـلت امـیدوارم که عذرم را در کـوتاهىها و قصـور و
تقصیـرها بـپذیـرنـد و بـا قــدرت و تصمیـم و اراده بــه پیش بروند.

ساعت
20 / 22 روز شنبه سیزدهـم خـرداد ماه سـال 1368 لحظه وصال بـود. قــلبـى
از کار ایستـاد که میلیـونها قلــب را بـه نور خدا و معنـویت احـیا کرده
بـود. در آخرین شب زندگى و در حالى که چند عمل جراحى سخت و طولانى در سن 87
سالگى تحمل کرده بودند، اما نافله شب مىخـواندند و قـرآن تلاوت
مـىکردند. در ساعات آخر، آرامشى ملکـوتـى داشـتند و مـرتبا شـهادت بـه
وحـدانیت خـدا و رسالت پیـامبـر اکرم (ص) را زمـزمه مـىکـردند و بـا چنیـن
حــالتى بـود که روحـشان به ملکـوت اعلى پرواز کرد. وقتى که خبر رحلت
امــام (ره) منتشر شـد، گـویـى زلزلهاى عظیـم رخ داده است، بغضها تـرکیـد
و سرتاسر ایران و همـه کانـونهایـى کـه در جـهان بـا نام و پیام امام
خمینـى (ره) آشـنا بـودنـد یــکپارچه گـریستند و بـر سر و سینه زدنـد.
مـردم
ایـران و مسلمانان انقلابى، حق داشتـند این چنیـن ضجه کـنند و صحنههایى
پدید آورند که در تاریخ نمونهاى بـدیـن حجم و عظـمت براى آن سراغ نداریـم.
آنان کسـى را از دست داده بـودند کـه عـزت پـایمال شـدهشان را بـاز
گـردانده بود، دست شاهان ستمگر و دستهاى غارتگران آمریکایى و غربـى را از
سرزمینشان کـوتاه کرده بود، اسلام را احــیا کـرده بــود، مسلمـیـن را
عــزت بـخـشـیـده بـــود، جمهـورى اسلامـى را بـر پـا کـرده بـود، رو در
روى همـه قـدرتهاى جهـنمـى و شیـطانـى دنـیا ایستاده بـود و ده سال در
بـرابـر صـدها تـوطئه برانـدازى و طـرح کـودتا و آشـوب و فتنه داخلـى و
خارجـى مقاومت کرده بود و 8 سـال دفـاعى را فـرمانـدهـى کرده بـود که در
جبهه مقابلـش دشمنـى قـرار داشت که آشکارا از سـوى هر دو قـدرت بزرگ شرق و
غرب حمایت همه جانبه مـىشـد. مردم، رهبر محبـوب و مرجع دینـى خـود و منادى
اسلام راستیـن را از دست داده بـودند.